var offline_text="پیغام بگذارید";
var online_text="پشتیبانی آنلاین می باشد";
var first_text="کاربر گرامی ، بخش پشتیبانی سایت آماده پاسخگویی به شما می باشد. جهت شروع گفتگو نام خود را وارد کنید :";
var rangbg="BEBEBE"; var rangtxt="FFFFFF";
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
درباره ما
به وبلاگ من خوش آمدید
امیدوارم ازمطالبی که در این وبلاگ میگذارم خوشتان بیاید
لطفا ما را با انتقادات وپیشنهادات ونظرات خودت حمایت ودنبال کنید.
برای اطلاع از مطالب جدید وبروز رسانی های وبلاگ درخبرنامه ودروبلاگ عضوشوید.
مرحوم علاّ مه مجلسى به نقل از شيخ الطايفه مرحوم طوسى حكايت كند:
روزى حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام به عنوان انجام مراسم حجّ خانه خدا، عازم مكّه مكرّمه گرديد. در مسير راه از شهر مدينه به مكّه ، به بيابانى رسيد كه دزدهاى بسيارى جهت غارت و چپاول اموال حاجيان و اذيّت و آزار ايشان ، سر راه ايستاده و كمين كرده بودند. همين كه امام عليه السّلام نزديك دزدان رسيد، يكى از آن دزدها جلو آمد و راه را بر آن حضرت بست و منع از حركت آن بزرگوار به سوى مكّه معظّمه گرديد. امام زين العابدين عليه السّلام با متانت و خون سردى به آن دزد خطاب نمود و اظهار داشت : چه مى خواهى ؟ و به دنبال چه چيزى هستى ؟ دزد پاسخ داد: مى خواهم تو را به قتل رسانده و آن گاه وسائل واموال تو را غارت كنم . حضرت فرمود: من حاضر هستم كه با رضايت خود اموال و آنچه را كه همراه دارم ، با تو تقسيم كنم و با رضايت خويش نصف آن ها را تحويل تو دهم . دزد راهزن گفت : من نمى پذيرم و بايد برنامه و تصميم خود را، كه گفتم اجراء كنم . حضرت سجّاد عليه السّلام فرمود: من حاضرم از آنچه كه به همراه دارم ، به مقدار هزينه سفر خويش بردارم و بقيّه آن را هر چه باشد در اختيار تو قرار دهم . وليكن دزد همچنان بر حرف خود اصرار مى ورزيد و با لجاجت پيشنهاد امام زين العابدين عليه السّلام را نپذيرفت . پس چون حضرت چنين حالت و برخوردى را از آن دزد مشاهده نمود، از او سؤ ال نمود: پروردگار و ارباب تو كجاست ؟ دزد پاسخ داد: در حال خواب به سر مى برد. در اين موقع حضرت كلماتى را بر زبان مبارك خود جارى نمود و زمزمه اى كرد كه ناگهان دو شير درّنده پديدار گشتند؛ و به دزد حمله كردند و يكى سر دزد و ديگرى پايش را به دندان گرفت و هر يك او را به سمتى مى كشيد. سپس امام سجّاد عليه السّلام اظهار داشت : تو گمان كردى كه پروردگارت غافل است و در حال خواب به سر مى برد؟! و بعد از آن ، امام عليه السّلام به سلامت و امنيّت به راه خود ادامه داد و به سوى مكّه معظّمه حركت نمود.(1)
1- امالى شيخ طوسى : ص 605، بحارالا نوار: ج 46، ص 41، ح 36.
منبع:
چهل داستان وچهل حدیث از امام سجاد علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند.
روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند.
گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود.
گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد.
گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟
بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی تقوا معاف کنید.**
ر. ک: روایت ها و حکایت ها / 132 131 به نقل از: داستان های پراکنده 2/ 55.***
قاری مشهور و ممتاز قرآن، جناب جواد فروغی چنین حکایت می کند: یکی از پربارترین و جالب ترین سفرهای من، سفر حج بود. ایام مبارک و مقدسی برای من بود. تمام لحظات این سفر پر از خاطره است که از خاطرات جالب این سفر، روزی بود که روبروی ضریح پیامبر صلوات الله علیه و آله در مدینه منوره قرآن می خواندم. و مأموران انتظامی عربستان گریه می کردند. یکبار دیگر هم یکی از مأموران انتظامی عربستان آمد و گفت: قسمتی از قرآن فاطمه [سلام الله علیها ]را برای من بخوان! من در جواب او گفتم: منظور شما از قرآن فاطمه علیها السلام چیست؟! او گفت: ما دو قرآن داریم، یکی قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و یکی دیگر قرآن فاطمه (علیها السلام)، قرآن شیعیان همان قرآن فاطمه (علیهاالسلام) است! به او گفتم: اگر می خواهی، فردا شب بیا مسجد الحرام، آن جا من فردا قرآن می خوانم، فردای آن شب خوب که نگاه کردم آن مامور عربستان را که در گوشه ای نشسته بود دیدم وقتی شروع کردم به خواندن قرآن، دیدم دارد گریه می کند. وقتی برنامه تمام شد، پیش من آمد و گفت: قرآن شیعیان با قرآن ما هیچ فرقی ندارد و در حالی که صورتم را می بوسید با بدگویی و ناسزا گفتن وهابیون، آن جا را ترک کرد.
ر. ک: کلید قرآن 19 18 به نقل از: راهیان نور/ 61.
نکته:
از این حکایت می توان به گوشه ای از تبلیغات مسموم، فرقه ضاله وهابیه علیه شیعیان پی برد